«ابيالحسن احمدبن الحسين بن هارون الهاروني الحسني الزيدي» از عالمان قرن چهارم و پنجم هجري (333-421 هـ) بوده كه كتاب ارزشمند «اثبات نبوةالنبي صلي الله عليه و آله وسلم» از او به يادگار مانده است.
اين كتاب در يك مقدمه و چهار باب نگارش يافته است. باب اول كتاب «البيان عن اعجازالقرآن»؛ نام دارد.
باب دوم به تعدادي از معجزات حسيه پيامبر گرامي اسلام اشاره دارد. در باب سوم مولف به ذكر و تفسير بشاراتي كه در كتب متقدم (تورات و انجيل) مبني بر رسالت حضرت محمد(ص) آمده، پرداخته و باب چهارم اختصاص به بيان قرائني از احوال پيامبر (ص) (از كودكي تا بعثت) دارد و نتيجهگيري شده كه قرائن احوال پيامبر(ص) شاهدي ديگر بر نبوت آن حضرت است كه ادله سابقه يعني اعجاز قرآن، معجزات حسيه و تبشير تورات و انجيل را تاكيد ميكند. نكته مهم كتاب آن است كه مولف اعجاز قرآن را دليلي بر اثبات نبوت حضرت محمد(ص) ميداند كه به علت قرآني بودن موضوع و اهميت آن به ترجمهاش تقديم خوانندگان عزيز ميشود.
اگر مستشكلي بپرسد دليل اعجاز قرآن چيست؟ بايد به او گفت: دليل بر آن اينست كه همانا نبي(ص) ادعاي نبوت كرد و قرآن را آورد و مدعي شد معجزهاي است كه خداوند (عزوجل) آن را فرو فرستاده است و آن را دليل بر صحت ادعايش و برهاني بر راستگوئيش قرار داد و همه اعراب را به تحدي فرا خواند و آنان از آوردن مثل آن بلكهاي سورهاي مثل آن عاجز ماندند در حاليكه در بين آنها خطيبان، شاعران، سخنپردازان و صاحبان معرفت به مواقع، اجناس و اسلوبهاي كلام اعم از نشر و نظم وجود داشت. و اصلاً تفاخر به بلاغت و فصاحت عادت مشهور آنان بود. و اين پيامبر(ص) بود كه آنان را به مبارزه طلبيد و به عجز وادارشان نمود و ادعا نمود كه قرآن جهت و بينه او بر رسالتش ميباشد و بدينوسيله در ميان آنها را مذموم دانست و خداياني را كه به غير از خداي عزوجل اتخاذ نموده بودند، به ناسزا گرفت و آنان را به طاعت و پرستش خداي يگانه و عمل نمودن بر طبق امر و نهي او فراخوانده هرچه زمان ميگذشت، آنها خود را از آوردن معارض قرآن عاجزتر ميديدند و لذا تصميم به جنگ با پيامبر گرامي اسلام گرفتند كه امري سختتر از آوردن مثل قرآن كريم است. پس اين مطلب به صراحت دلالت دارد كه عدول آنها از معارضه با قرآن، دليلي جز تعذر و عجز آنها از آوردن مثل آن ندارد، زيرا بر عقلا جايز نيست از انجام دادن امري آسانتر (آوردن مثل قرآن) به انجام دادن امري دشوارتر (جنگ) رويگردان شوند در حاليكه از انجام دادن هر دوي آنها متمكن باشند و هنگاميكه تعذر و عجز عرب (كه در نهايت فصاحت و بلاغت بودند) از معارضه با قرآن ثابت گرديد، شدت تعذر و عجز غير عرب نيز ثابت ميگردد.
و معجزه امري است كه جميع بشر از آوردن مثل آن عاجز باشند بنابراين ثابت ميگردد كه قرآن معجزه است همانگونه كه ما بيان نموديم. و اين دليل مبني بر اين است كه تحدي در قرآن واقع شده باشد و معارضه صورت نپذيرفته باشد و همانا دليل آنكه معارضه واقع نشده است، تعذر و عجز آنان است و وقتي تعذر ثابت گرديد، معجزه بودن قرآن هم ثابت ميگردد و ما اين مطلب را در هر فصل تبيين خواهيم نمود، انشاءالله سبحانه.
اگر گفته شود بناي استدلال شما اين بود كه ادعا نموديد نبي(ص) عرب را براي آوردن مثل قرآن به مبارزه طلبيده است، حال دليل اين ادعاي خود را بيان نمائيد در پاسخ بايد گفت: تعداد زياد از علماء و صاحبان دانش بر اين عقيدهاند كه نبي(ص) ضرورتاً و يقيناً بوسيله قرآن تحدي نموده است، همانطور كه درباره ادعاي نبوت ايشان و نزول قرآن برايشان يقين وجود دارد اگرچه علم به ادعاي نبوت توسط ايشان و نزول قرآن برايشان بيشتر از علم به وقوع تحدي ميباشد. برخي گفتهاند يقينيتر بودن ادعاي نبوت ايشان و نزول قرآن برايشان نسبت به وقوع تحدي به استدلال زياني نميرساند. ما اين مطلب را طوري توضيح ميدهيم كه وجود هرگونه شبههاي نسبت به آن؟؟؟ شود.
و اگر خبر در اصل قوي و موجب علم باشد مانعي وجود ندارد كه با گذشت زمان در آن ضعفي عارض شود. بويژه نزد كسي كه گفته ميشود صاحبنظر در بحث اخبار و روايات است. و بحث تحدي در اعصار گذشته، امري روشن و ظاهر بوده است بطوريكه انكار آن توسط هيچ ملحد، يهودي يا نصراني به ما نرسيده است، تا آنكه در اين اواخر قولي از برخي از ملحدان و يهوديان به ما رسيده است كه گفتهاند: «براي ما علم به تحدي پيامبر(ص) بوسيله قرآن حاصل نشده است». و بدين علت برخي از علماء بدين بحث پرداختهاند. به عنوان مثال جا خط در كتاب «الفرق بينالنبي و المتنبيء» تحدي را محقق دانسته است چرا كه وي معتقد است انكار آن توسط منكر متعذر است. «اين راوندي در كتابش به نام «العزيز» كه در آن بسياري از روايات مسلمانان را انكار كرده است، تحدي را انكار نكرده و گفته علت آن وضوح وقوع آن بوده است.
محقق است كه پيامبر (ص) هنگامي كه قرآن بر او نازل شد، آن را بر هر مسلمان و كافري ميخواند و از احدي آيات آنرا مكتوم نميدانست. و در قرآن تحدي در شش موضع آورده شده است بطوريكه جاي هيچ شبههاي در آن باقي نميماند و در مواضع ديگري هم قرآن خبر ميدهد كه پيامبر (ص) آنها را به مبارزه طلبيده است اگرچه لفظ «تحدي» ظاهراً در آن آيات وجود ندارد
موضع اول: در سوره بقره كه آمده است: «وان كنتم فيريب مما نزلنا علي عبدنا فاتو بسورة من مثله، و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين، فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتعوا النارالتي وقودها الناس والحجارة اعدت للكفرين» (بقره: 23 و 24) آيا هيچ سخني بهتر و واضحتر از اين آيه ميتواند براي دعوت دشمنان به آوردن مثل قرآن، آورده شود؟ زيرا خداوند فرموده است: «قل فاتوا بسورة من مثله» و همين براي تحدي كفايت ميكند. سپس فرموده است: «وادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين» در اينكه بودن قرآن از جانب خدا را انكار ميكنيد و اين دومين تحدي در اين آيه است. تحدي سوم در اين آيه «فان لم تفعلوا و لن تفعلوا» است كه خبر از مستقبل است. و مثل آن جايز نيست از شخص عاقل واقع شود زيرا ايمن نيست از آنكه آنرا انجام دهد و كذبش آشكار شود، پس اين مطلب دلالت دارد كه قرآن از نزد علامالغيوب است.
موضع دوم: در سوره يونس خداوند فرموده است: «و ما كان هذاالقرآن ان يفتري من دون الله ولكن تصديقالذي بين يديه و تفصيل الكتاب لاريب فيه من ربالعالمين ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة من مثله، وادعوا من استطعتم من دون الله، ان كنتم صادقين» (يونس / 37 و 38) در اين آيات نيز خداوند عزوجل سه بار عرب را به تحدي فراخوانده است كه عبارات «و ما كان هذالقرآن ان يفتري من دون الله»، «قل فاتوا بسورة من مثله» و «وادعوا من استطعتم من دون الله» بر آن دلالت دارد.
موضع سوم: در آيات 13 و 14 سوره هود آمده است: «ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله، ان كنتم صادقين. فان لهم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الاهو فهل انتم مسلمون». عبارت «قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات» خود تحدي ظاهر و تقسريع بالغي است و به روشني ميفرمايد اگر قرآن را افترا ميدانيد، شما هم اين افترء را ببنديد و ده سوره مثل قرآن را ساخته و پرداخته كرده به افتراء به خدا نسبت دهيد و اين عبارت همچنين دلالت دارد كه تحدي به آوردن مثل قرآن و اعجاز آن به نظم قرآن تعلق گرفته است اگرچه تحدي شامل تمام جهاتي است كه قرآن متضمن آنست. «وادعوا من استطعتم من دون الله» تحدي ديگري است زيرا اخبار از اين مطلب است كه احدي غير از خداوند قادر به آوردن مثل آن نيست. «فان لم يستجيبوالكم، فاعلموا انما انزل بعلم الله» هم تحدي سوم است چرا كه بنيان نهادن استدلال بر اين مطلب كه قرآن متضمن علمي است كه آن علم مختص به خدايتعالي است، ديگران را از استجابت به آوردن ده سوره مثل آن، باز ميدارد زيرا غير از خدايتعالي كسي راهي بدان علم ندارد. آيا از اين تحدي شيواتر؟ و باز هم قول خداوند در آيه «فهل انتم مسلمون» نيز متضمن معناي تحدي است زيرا آنها را به علت ظهور عجزشان به اسلام دعوت كرده است.
موضع چهارم: آيه 88 سوره اسراء است كه ميفرمايد: «قل لئن اجتمعت الانسروالجن علي ان ياتوا بمثل هذاالقرآن لاياتون بمثله ولوكان بعضهم لبعض ظهيرا» آيا تحدي ميتواند از اين بليغتر باشد؟! و قول «لئن اجتمعت الانس والجن...» دليلي است بر اين مطلب كه آن خبري از نزد علام الغيوب است زيرا انسان از آينده هيچ اطلاعي ندارد و شخص عاقل راضي نميشود خبري را بدهد كه از وقوع خلاف آن خبر در آينده و ظهور كذبش در بين دشمنان و دوستانش ايمن نباشد بويژه اينكه تمام امور او مبتني بر صدق و راستي باشد و بزرگترين تهمت دشمنانش بر وي اين باشد كه او در ادعايش كاذب است. بنابراين مطابق آنچه گفته شد روشن ميگردد كه قرآن از عالم «بما كان» و «بما يكون» صادر شده است و آن كسي نيست جز پروردگار عالميان.
موضع پنجم: آنست كه در آيات 49 و 50 سوره قصص بدان اشاره رفته است و آن سخن خدايتعالي است كه: «قل فاتوا بكتاب من عندالله هو اهدي منهما ابتعه ان كنتم صادقين، فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواء هم و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدي من الله ان الله لايهدي القوم الظالمين». در اين آيات عبارت «قل فاتوا بكتاب من عندالله» تحدي ظاهر و آشكاري است. تحدي ديگر عبارت «فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواءهم» است زيرا آنها را به ترك استجابت براي آوردن كتابي مانند قرآن كوبيده است و چنين عجزي را دليل پيروي آنان از هواهاي خود دانسته است. و عبارت «و من اضل ممن اتبع هواه» نيز تحدي سومي است كه در اين آيات آمده است زير آنان را به ضلالت و گمراهي نسبت داده است كه علت آن پيروي آنان از هوي است. در قسمت پاياني آيه «ان الله لايهدي القوم الظالمين» معناي تحدي به چشم ميخورد زيرا خبر داده است كه خدا آنها را هدايت نميكند.
موضع ششم: در آيات 33 و 34 سوره طور است آنجا كه ميفرمايد: «ام يقولون تقوله بل لايومنون فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين» كه معناي تحدي در آن ظاهر و روشن است.
واما مواضعي كه متضمن معناي تحدي است ولي لفظ بكاربرده شده، لفظ «تحدي» نيست، بسيار است. مانند «اولم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم» (عنكبوت: 51) و «الركتاب احكمت آياته ثم فصلت من دون حكيم خبير» (اول سوره هود) و «الركتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور» (اول ابراهيم) و «ولو ان قرانا سيرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتي» (رعد: 31) و «لو انزلنا هذالقرآن علي جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيةالله» (حشه: 21) و قول خداوند بعد از آيه تحدي در سوره يونس: «امانت تسمع الصم ولو كانوا لايعقلون» (يونس: 42) و همچنين «افانت تهدي العمي ولو كانوا لايبصرون» (يونس: 43) زيرا اين آيات طبع را تحريك و انگيزه را براي معارضه قوي ميگرداند و نظائر اين آيات فراوان است.
اگر گفته شود، مطالب ياد شده «فقط دلالت بر اين امر دارد كه اين آيات از قرآني است كه پيامبر(ص) آنرا بر مردم خوانده است و زياده بر آن نيستند» به اين اشكال چنين پاسخ داده شده است كه: برخي از علماء معتقدند كه علم به هر آيه از قرآن علم ضروري است همانطور كه علم به جملگي آن ضروري است. زيرا محل قرآن آيه آيه است پس اگر علم به هر آيه علم ضروري نباشد، علم به جميع قرآن ضروري نخواهد بود